دوش در حال گناهی بودیم در اوج غفلت و ننگ ابدی می بودیم
هر دمان در غفلت وتاریکی و ننگ یاد آن بار خدایی بودیم
از گناهم سیر و از ان ننگ ابدی بیزار شدم
طنابی انداخت پاره شد و من شرمنده شدم "نجیری روی نفس م انداخت"
یاد ان روز بخیر که عزیزم در ان گوشه هستی "فروغ" می سرود "مرا ز زورقی زابر ها زساج ها ......" نامش" تولدی دیگر" بود
مرا از اوج فلاکت به زمین می اورد
از تمام تیرگی های رهایم کرد و مرگ به چشمانم تداعی می کرد
تا صبح تا بامداد با من بود اذان شد و در نمازم با من بود
عجب!! خدا زنجیری دارد! عجب کیش و فدایی هایی دارد نامش فاطمه هست و عجب نوائی دارد!
حال دانستی که چرا من فرشته ام و فرشتگان می خواهم
دوست
سلام ای یاس خوش بویم" کجایی
سلام ای صبح امید ام " کجایی
کجایی تا ببوسم روی ماهت
کجایی تا ببینم آن نگاه پر حیا ئت
و ان حجب و حیا ی دخترانه ت
نگاه پر تمنای عاشقانه ت
هنوزم یاد تو در عقل مانده
هنوزم دست تو در خاطراتم
حک گشته و آرام مانده
هنوزم دوری ات را می ستایم
هنوزم دوستانه می سرایم
تو ای خواهر تو ای دوست هر آنچه در دیارم هست فانوس
گرچه در بیرون انکار و عقل است
بسان گربه سالان در پلنگ است
برایت می فرستم دوستانه
چه اغاز و چه پایان عاشقانه
برای دیدنت دلتنگ گشتم
کلمه
5 - قال امیرالمؤ منین علیه السلام :