کاوش

***جستجو های من***

کاوش

***جستجو های من***

زیاد فکر نکنید!

زیاد فکر نکنید!

 

ذهن انسان چیز جالبی است. موفقیت یا شکست شما در همه امور زندگی، در دست ذهنتان است. اگر بتوانید بر ذهنتان تسلط پیدا کنید، خواهید توانست فردی قدرتمند، مطمئن و خونسرد باشید.

ذهن دو قسمت دارد:

قسمت اول مثل کامپیوتر مغز می ماند. اگر آن را با اطلاعات لازم و ضروری برنامه ریزی کنید، در صورت لزوم این اطلاعات را به یاد خواهد آورد.

اما قسمت دوم مغز، قسمتی است که موفقیت و شکست شما را تعیین می کند—نفس. نفس قسمتی از مغز است که کامپیوتر را با اطلاعات غیر ضروری درهم می ریزد. ضمیر نفس را با اطلاعات غیر ضروری درمورد تجربه های سابق، تجربیات احتمالی آینده، دیدگاه دیگران درمورد شما، و غیره تغذیه می کند. اگر اجازه بدهید که نفستان اختیار شما را در دست گیرد، فرصت موفقیت را از شما خواهد گرفت.

اجازه بدهید مثالی بزنیم:

در بازی فوتبال، وقتی لازم است تکل کنید، اگر ذهنتان را از همه ی اطلاعات غیرضروری و بی فایده پاک کنید و اجازه بدهید کامپیوتر مغزتان کنترل امور را در دست گیرد، این تکل را به بهترین نحو انجام خواهید داد. به عبارت دیگر، اگر فکر کردن را کنار گذاشته، و عمل کنید.

اگر بخواهید مغزتان را با اطلاعات بیهوده در مورد فردی که می خواهید او را تکل کنید (سایز، حالت چهره، اتفاقی که ممکن است بیفتد، آنچه در گذشته اتفاق افتاده است) یا شرایط محیط (باران می بارد، خسته ام و...) پر کنید، کامپیوتر مغزتان با مجبور کردن بدنتان به پاسخ گویی، واکنش می دهد (یعنی شما مطمئن ترین و بی خطرترین کار را انجام خواهید داد و دست ها را چرخانده، درحالیکه فرد مقابل توپ را پرت کرده و آنسوی دروازه ی حریف فرود خواهد آمد).

این به این خاطر است که وقتی شما مغزتان را با همه ی اطلاعات اضافی پر کنید، سردرگم خواهد شد و تصور خواهد کرد که شما ترسیده اید و نیاز به امنیت دارید، از اینرو دست هایتان را بی تاثیر خواهید چرخاند.

اگر مغزتان را فقط با اطلاعات ضروری و لازم مثل جهت و سرعت حریف پر کنید، مطمئناً تکل بهتری انجام خواهید داد. (اگر قبلاً تکل کردن را تمرین کرده باشید، کامپیوتر مغزتان به طور خودکار این تکنیک را به یاد می آورد و دیگر نیازی به فکر کردن نیست.)

در برخورد با خانم ها هم وضع به همین منوال است.

اگر مغزتان را با اطلاعات غیر ضروری مثل ظاهر آن زن، دوستانش، اتفاقی که ممکن است بیفتد، آنچه در گذشته اتفاق افتاده است و...) پر کنید، لکنت زبان پیدا کرده و قادر به حرف زدن نخواهید بود.

نباید مغزتان را با اطلاعاتی غیر از لبخند زدن و برقراری تماس چشمی و کنترل امور پر کنید. (زیبایی کامپیوتر مغزتان در این است که وقتی چند بار این کارها را انجام دهید، و برای انجام کار درست به خودتان اطمینان داشته باشید، دیگر لازم نیست موقع نزدیک شدن به خانم نگران چیزی باشید و به چیزی فکر کنید.)

این به تصور برنمی گردد، مربوط به پر کردن مغزتان با اطلاعات لازم و مناسب است، و نه هیچ چیز دیگر.

به همین خاطر است که من به قانون سه ثانیه اعتقاد دارم. چون دیگر زمانی باقی نمی ماند تا به مغزتان اجازه ی دخالت دهید.

اگر بتوانید کنترل نفستان را در دست گیرید و کاری کنید تا فقط در زمان حال زندگی کند و فقط اطلاعات لازم را بدون انتقال حس ترس، تردید، یا رجوع به تجربه های آتی یا قبلی، به مغز برساند، آنگاه موفق خواهید شد!

 







حال افزایش...

 

کلیله و دمنه

 

 

عنوان کتاب : کلیله و دمنه

نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی

کلیله و دمنه

.......................................................

تا جهان بود ، از سر آدم فراز

کس نبود از راه دانش بی نیاز

مردمان بخرد اندر هر زمان

راه دانش را بهر گونه زبان

گرد کردند و وگرامی داشتند

تا بسنگ اندر همی بنگاشتند

دانش اندر دل چراغ روشنست

وزهمه بد بر تن تو جوشنست

 

و آن کس که در سایه رایت علما آرام گیرد تا بآفتاب کشف نزدیک افتد بمجرد معرفت آن شکوه و مهابت در ضمیر او پیدا آید که اوهام نهایت آن را در نتواند یافت و خواطر به کنه آن نتواند رسید . قوله تعالی :انما یخشی الله من عباده العلماء.بحکم این مقدمات روشن می گردد که دین بی ملک ضایع است و ملک بی دین باطل ، و خدای می گوید ، تقدست اسماوه و عمت نعماوه: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس.نظم این آیت پیش از استنباط و رویت چون متباعدی می نماید ، که کتاب و ترازو و آهن به یکدیگر تناسب بیشتری ندارند ، اما پس از تامل غبار شبهت و حجاب ریبت برخیزد و معلوم گجردد که این الفاظ به یکدیگر هرچه متناسب تر است و هر کلمتی رااعجازی هر چه ظاهر تر ، چه بیان شرایع بکتاب تواند بود و ، تقدیم ابواب عدل و انصاف بترازو و حساب و ، تنفیذ این معانی بشمشیر.و چون مقرر گشت که مصالح دین بی شکوه پادشاهان اسلام نامرعی است ، و نشاندن آتش فتنه بی مهابت شمشیر آبدار متعذر ، فرضیت طاعت ملوک را ، که فواید دین و دنیا بدان باز بسته است ، هم شناخته شود ، و روشن گردد که هر که دین او پاکتر و عقیدت او صافی تر در بزرگ داشت جانب ملوک و تعظیم فرمانهای پادشاهان مبالغت زیادت واجب شمرد ، و هوا و طاعت و اخلاص و مناصحت ایشان را از ارکان دین پندارد ، و ظاهر و باطن در خدمت ایشان برابر دارد ؛ و بی تردد بباید دانست که اگر کسی امام اعظم را خلافی اندیشد و اندک و بسیار خیانتی روا دارد که خلل آن به اطراف ولایت و نواحی مملکت او بازگردد در دنیا مذموم باشد و بآخرت ماخوذ ، چه مضرت آن هم به احکام شریعت پیوندد و هم خواص و عوام امت در رنج و مشقت افتند.

این قدر از فضایل ملک که تالی دین است تقریر افتاد ، اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و نفیس تر موهبتی است یاد کرده شود ، و دران هم جانب ایجاز و اختصار را برعایت رسانیده آید بعون الله و تیسیره.قال تعالی :یاد داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق . داوود را ، صلی الله علیه ، با منقبت نبوت بدین ارشاد و هدایت مخصوص گردانید ، نه به رآنکه در سیرت انبیا جز نیکوکاری صورت بندد ، اما طراوت خلافت بجمال انصاف و معدلت متعلق است . و در قصص خوانده آمده است که یکی از منکران نبوت صاحب شریعت این آیت بشنود که : ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی ، یعظکم لعلکم تذکرون ، متحیر گشت و گفت :تمامی آنچه در دنیا برای آبادانی عالم بکار شود و اوساط مردمان را در سیاست ذات و خانه و تبع خویش بدان احتیاج افتد ، مثلا نفاذ کار دهقان هم بی ارزان ممکن نگردد ، در این آیت بیامده است ، و کدام اعجاز ازین فراتر ، که اگر مخلوق خواستی که این معانی در عبارت آرد بسی کاغذ مستغرق گشتی و حق سخن بر این جمله گزارده نشدی ؛ در حال ایمان آورد و در دین منزلت شریف یافت . و واضح فرمان که بر ملازمت سه خصلت پسندیده مقصور است و نهی که بر مجانبت از سه فعل نکوهیده مشتمل پوشیده نماند و بتقریر و ایضاح آن حاجت نباشد . و در ترجمه سخنان اردشیر بابک ، خفف الله عنه آورده اند که :لاملک بالرجال ، و لارجال الا بالمال ، و لامال الا بالعماره ، و لا عماره الا بالعدل والسیاسة ، معنی چنان باشد که :ملک بی مرد مضبوط نماند ، و مرد بی مال قائم نگردد ، و مال بدست نیاید ، و عمارت بی عدل سیاست ممکن نشود . و بر حسب این سخن می توان شناخت که آلت جهان گیری مالست و کیمیای مال عدل و سیاست است . و فایأه در تخصیص عدل و سیاست ، و ترجیح آن بر دیگر اخلاق ملوک ، آنست که ابواب مکارم و انواع عواطق را بی شک نهایتی است ، و رسیدن آن بخاص و عام تعذر ظاهر دارد ، ولکن منافع این دو خصلت کافه مردمان را شامل گردد ، و دور و نزدیک جهان را ازان نصیب باشد ، چه عمارت نواحی ، و مزید ارتفاعات و تواتر دخلها ، و احیای موات ، و ترفیه درویشان ، و تمهید اسباب معیشت و کسب ارباب حرفت ، و امثال و اخوات آن ، بعدل متعلق است ، و امن راهها ، و قمع مفسدان . و ضبط مسالک ، و حفظ ممالک ، و زجر متعدیان ، بسیاست منوط ، و هیچیز بقای عالم را از این دو باب قوی تر نیست . و نیز کدام نکوکاری را این منزلت تواند بود که مصلحان آسوده باشند و مفسدان مالیده ؟ و هر گاه که این دو طرف بواجبی رعایت کرده آید کمال کامگاری حاصل آید ، و دلهای خاص و عام و لشکری و رعیت برقاعده هوا ولاقرار گیرد ، و دوست و دشمن در ربقه طاعت و خدمت جمع شوند و نه در ضمیر ضعیفان آزاری صورت بندد ، و نه گردن کشان را مجال تمرد ماند ، و ذکر آن در آفاق سایر شود ، و کسوت پادشاهی مطرز گردد ، و رهینه دوام در ضمن این بدست آید . این کلمتی چند موجز از خصایص ملک و دولت ، و محاسن عدل و سیاست ، تقریر افتد ، اکنون روی بدگر اغراض آورده شود ، والله الموفق لاتمامه ، بمنه وسعة جوده.

و سپاس و حمد و ثنا و شکر مر خدای را ، عز اسمه ، که خطه اسلام را و واسطه عالم را بجمال عدل و رحمت وکمال و هیبت و سیاست خداود عالم سلطان اعظم مالک رقاب الامم ملک الاسلام ظهیر الامام مجیرالانام بمین الدوله وامین الملة و شرف الامة ملک بلاد الله سلطان عبادالله مدیل اولیاءالله مذیل اعداءالله مولی ملوک العرب و العجم فخرالسلاطین فی العالم علاءالدنیا و الدین قاهرالملوک و السلاطین الصادع بامرالله القائم بحجة الله معز الاسلام و المسلمین قامع الکفره و الملحدین کهف الثقلین ظل الله فی الخافقین الموید علی الاعداء المنصور من السماء شهاب سماءالخلافة نصاب العدل و الرافة باسط الامن فی الارضین ...ابی منصور سبکتکین عضدالله امیرالمومنین اعزالله انصاره و ضاعف اقتداره آراسته گردانیده است و جناح احسان و انعام او بر عالم و عالمیان گسترده و نوبت جهانداری بحکم استحقاق ، هم از وجه ارث و هم از طریق اکتساب ، بدو رسانیده و خلایق اقالیم را در کنف حمایت و رعایت او آورده و ضعفای امت و ملت را در سایه عدل و سامه رافت و آرام داده و عنان کامگاری ، و زمان شهریاری به ایالت و سیاست او تفویض کرده و عزایم پادشاهانه را به امداد فتح مبین و تواتر نصر عزیز موید گردانیده ، تا بهر طرف که حرکتی فرماید ظفر و نصرت لو او رایت او را استقبال و تلقی واجب بینند و ماثر ملکانه که در عنفوان جوانی و مطلع عمر از جهت کسب ممالک بجای آورده ست امروز قدوه ملوک دنیا و دستور پادشاهان گیتی شده است .

ای بیک حمله گرفته ملک عالم در کنار

آفتاب خسروانی سایه پروردگار

و براثر اگر دیو فتنه در سر آل بوحلیم جای گرفت تا پای از حد بندگی بیرون نهادند در تدارک کار ایشان رسوم لشکرکشی و آداب سپاه آرائی از نوعی تقدیم فرمود که روزنامه سعادت باسم و صیت آن مورخ گشت ، و کارنامه دولت بذکر محاسن آن جمال گرفت

و بدین دو فتح با نام که بفضل ایزد تعالی و فر دولت قاهره ، لازالت ثابتة الاوتاد . راسیة الاطواد ، تیسیر پذیرفت ، نظام کارهای حضرت و ناحیت بقرار معهود و رسم مالوف باز رفت ، و برقاعده درست و سنن راست اطراد و استمرار یافت و تمامی مفسدان اطراف دم درکشیدند و سر بخط آوردند ، و دلهای خواص و عوام و لکشری و رعیت برطاعت و عبودیت بیارامید ، و نفاذ اوامر پادشاهانه از همه وجوه حاصل آمد ، و حشمت ملک و هیبت پادشاهی در ضمایر دوستان و دشمنان قرار گرفت ، و ذکر آن در آفاق و اقطار عالم شایع و مبسوط گشت . و اگر در تقریر محاسن نوبت این پادشاه دین دار و شهریار کامگار -که در ملک مخلد باد و بر دشمن مظفر-خوضی وشرعی رود ، و فضایل ذات بزرگ و مناقب خاندان مبارک شاهنشاهی را شرحی و بسطی داده شود ، غرض از ترجمه این کتاب فایت گردد ، و من بنده را خود این محل از کجا تواند بود که ثنای دولت قاهره گویم ؟ که

                  

ادامه ......

Mojtaba-sabaa.blogsky.com

         

اداب جوانمردی

 آیـیـن جوانمردی

علاوه بر دستورات فوق مردان متشخص باید در حضور یک خانم محترم از قـوانین ذیل نیز پیروی کنند. شـاید دوران جـوانمردی بـسر رسـیده بـاشـد امـا هـنـوز کـاملا از میان نرفته است. شمـا جـزء مـعدود افرادی باشید که ایـن رسوم را هـمـچـنـان زنـده و پابـرجـا نـگاه میدارند.

1- همیشه در را برایش باز کنید                                                                    این شـایـد مـهـمتـرین قـانون آداب مـعـاشرت برای مردان باشد. خواه او در حـین ورود بـه خودرو شما، رستوران، باشگاه و یا هر جای در دار باشد، در را هـمـیـشه باید برایش باز نگاه دارید تا او عبور کند.هرگاه چندین در وجود داشت یک به یک آنها را برایش بگشایید.

2- کمک کنید کتش را بپوشد                                                                          همواره به همسر خود در تـن کـردن کـت و یـا اورکـتـش کـمک کنـید. این عمل ساده و در عین حال موثر می باشد.

3- کمکش کنید بنشیند                                                                                هرگاه یک خانم تنها و بـدون هـمـراه خـواسـت کنـار شـما بـنـشیـند، مهم است با بیرون کشیدن صندلی و بازگرداندن آن بسمت جلو ( الـبـته وقـتـی آن خانم کاملا روی صندلی نشست) به وی در نشستن روی صندلی کمک کنید.

4- جای خود را به او بدهید                                                                           هرگاه خانمی نزدیک میز غذا آمد و یا در اماکن و وسائط نـقـلیـه عـمـومـی وارد گـشـت و صندلی خالی موجود نبود، شما باید برخیزید و جای خود را وی تقدیم کنید.

5- از جای خود برخیزید                                                                                 همیشه هنگامی که خانمی به اطاق وارد و یا از آن خارج می گردد از جای خود برخیزید و یا حداقل هنگام ورود از جای خود برخیزید.

6-دستان او را بگیرید                                                                                    در میهمانی ها و موقعیتهای اجتماعی باید دست خود را به همسرتان تـقدیـم کنـید که نشانه صمیمیت بیشتر می باشد اما وقتی بروی سطح ناهمـوار قدم میزنید باعث کمک به وی می شود خصوصا زمانی که او کفش پاشنه بلد به پا کرده باشد.

 7- نیازهای او را جویا شوید                                                                         با آنکه این کار را اکثر مردان انجام می دهند، امـا بـاز کـمـک زیـادی به متشخص بودن ما می کند. هنگامی که در موقیتهای اجتماعی می باشید، هـمـواره از وی بـپرسید که آیا نـوشیـدنـی و یـا غـذا میل دارد که برایش بیاورید. به او نـشـان دهـیـد کـه بـه آسـایـش و نیازهای وی اهمیت قائل هستید.

8- اگر چیزی از دستش به زمین افتاد به وی باز گردانید                           هـنگامـی کـه خـانمی چیزی از دستانش به زمین افتاد آن را از روی زمین برداشته و بـه وی بـدهیـد. خـواه آن چـیز دستکش باشد و یا انکه پوشه پرونده یا یک اسکناس. الـبـتـه حتما از ناحیه زانو خم شوید و نه از کمر.

9- در راه پله کنار، خانم راه بروید                                                                  هیچگاه در راه پله پشت یک خانم حرکت نکنید. خصوصا وقتی دامن کوتاه پوشید باشد. کنار و یا اندکی جلوتر از وی حرکت کنید. ایـن قـانـون در هنـگـام عبـور از پیاده رو نیز باید رعایت گردد. همچنین هیچگاه یک خانم را از فاصله نزدیک تعقیب نکنید.

10- از قسمت بیرونی پیاده رو حرکت کنید                                                     این به خانـم هـمراه شـما اجـازه می دهـد که از رفـت و آمـد خـودروها دور گـردد. هـرگاه خـودرویی نـاگهان از کنـار شـما عبور کرد و آب کنار خیابان را بسمت شما پاشـیـد، ایـن شما هستید که خیس خواهید شد و نه خانمتان. میدونم..میدونم.اما این بهایی است که شما برای متشخص بودن باید بپردازید.

11- در حضور یک خانم سیگار نکشید                                                             هیچگاه در حضور یک خانم سیگار نکشید مگر آنکه پیش از آن از وی اجازه گرفته باشید.

12- هرگاه بسته ای به همراه داشت برایش حمل کنید                                 ایـن کـار به او نشان میدهد که شما برایش احترام قائل هستید و آسایش و راحتی وی را خواستارید.

صبا

در ارتباط صبا شما می تونید چیز های جالبی بفرستین

این هم یه تدبیر جالب

صفحه اصلی

 welcom

 

 

      to

 

 

mojtaba-

 

 

           sabaa.blogsky.com

 

               

          i'd like to happy'you

 

 

 

وبلاگی برای همه 

 

 

         منتظر پیشنهادتون هستم 

         

غزل حافظ



این هم غزل های حافظ


غزل 240


ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می می‌خواهم و مطرب که می‌گوید رسید


شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه‌ام
بار عشق و مفلسی صعب است می‌باید کشید

قحط جود است آبروی خود نمی‌باید فروخت
باده و گل از بهای خرقه می‌باید خرید

گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش
من همی‌کردم دعا و صبح صادق می‌دمید

با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ
از کریمی گوییا در گوشه‌ای بویی شنید

دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه‌ای در نیک نامی نیز می‌باید درید

این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت
وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید

عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید

تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
این قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چکید



غزل 284

هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش

لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش

این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش

گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش

لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه دانی خموش

گوش من و حلقه گیسوی یار
روی من و خاک در می فروش

رندی حافظ نه گناهیست صعب
با کرم پادشه عیب پوش

داور دین شاه شجاع آن که کرد
روح قدس حلقه امرش به گوش

ای ملک العرش مرادش بده
و از خطر چشم بدش دار گوش

غزل 377

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم

دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم

آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم

خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم

مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم

سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم

دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست
تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم

غزل 444

شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر می‌کنید کاری

چشم فلک نبیند زین طرفه‌تر جوانی
در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری

هرگز که دیده باشد جسمی ز جان مرکب
بر دامنش مبادا زین خاکیان غباری

چون من شکسته‌ای را از پیش خود چه رانی
کم غایت توقع بوسیست یا کناری

می بی‌غش است دریاب وقتی خوش است بشتاب
سال دگر که دارد امید نوبهاری

در بوستان حریفان مانند لاله و گل
هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری

چون این گره گشایم وین راز چون نمایم
دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری

هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی
مشکل توان نشستن در این چنین دیاری

غزل 470

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
ره روی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی